بهترين كار خوب
بچه ها من و خانوادم كه داشتيم از مسا فرت بر ميگشتيم من به پدرم گفتم كه يك جا پيش چمن و كوها وايسد و وايساد و من تسميم گرفتم كه يك موشم پاي سفيد وردارم و تا جاي كه جاداشت اشغال هارا جمع كردم اما حنوز باز هم اشغال بود و ما بايد جنگل ها بيابان ها و كوهس تان هارا پاكيزه نگه داريم حتي ديا ها و رود خانه ها ومن هم اين حرف را قبول دارم و ميدانم كه من كار خوب كردم يني همان كاري كه بعضي از اشغال ها را جمع كردم
دختر من و بابا
نفس دل من وبابا چقدر براي ما عزيز و دوست داشتني هستي آي سودا جون شما يك فرشته اي و هديه آسماني ازسوي پروردگار مهربان براي ما.